انگار باید فراموش کنم کسی که فراموشم کرده رو.
گاهی کابوس میبینم از دلتنگی. خوابشو میبینم در حالیکه یقین دارم نمیاد.
شایدم اونم حق داره. دلبریهای زنانه رو بلد نبودم. زمخت بودم. فکرم همش درگیر بود. رفتارم عادی نبود.
اما حتی دریغ از یه نگاه عاشقانه. اونهمه سال. دریغ از یه رفتار عاشقانه. 😭
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود 😭
هر روز درد داره 😭
دوباره بنگاهیه پیشنهاد آشنایی داده.
یکی انگار به زور باهام تله پاتی میکنه. حتی با دهن من حرف میزنه. متنفرم از تله پاتی.
الهامات و تله پاتی زورکی بزرگترین عامل نرسیدن من به آرزوهام بوده همیشه. اونم از منبع ناشناس. کلمو گرفته و ول نمیکنه. سالها بخاطرش به زور بهم دارو دادن. در حالیکه یقین دارم کار انسان بوده.
تاريخ : دوشنبه هفتم مهر ۱۴۰۴ | 18:52 | نویسنده : دریا |